ظاهرا مرحوم دكتر شريعتي بود كه مي‌گفت: "وقتي علي را در ميدان جنگ مي‌ديدي تصور مي‌كردي كه او در عمرش كاري جز شمشير زدن نداشته است و آنگاه كه او را در محراب مي‌يافتي تصور مي‌كردي علي در عمرش كاري جز عبادت نداشته است ". شهيد مطهري نيز، در كتاب جاذبه و دافعه علي (ع) به نقل از يك دانشمند سني نوشته است: "علي (ع) داراي صفت‌هاي متضاد بود و اين در كمتر انساني جمع مي‌شود ".
درباره حضرت امام خميني البته نمي‌توان و نبايد در حد اميرالمومنين حرف زد ولي ترديدي نيست كه در ميان كساني كه در دوره پس از غيبت امام عصر (عج) پا به عرصه وجود گذاشته‌اند، او برترين و نيز شبيه‌ترين به امام بوده؛ براي اينكه اين را تصديق كنيم راه دوري نبايد رفت، بلكه با نگاه به همين دوره واپسين حيات عنصري آن حضرت مي‌توانيم ابعاد برجسته آن را دريابيم

جلال امام
جلال امام را مي‌توانيم به حكومت امام يا رفتار امام در دوره حكومت تعبير نماييم در اين بين توجه‌ها به تفاوت هاي امام با ديگران در حكومت جلب مي‌شود؛ چرا كه وجوه مشترك هر چند ممتاز باشند چندان محل بحث نمي‌باشند.

هوشياري امام
هوشياري امام در سياست واقعا عجيب است. شايد كمتر كسي وجود داشته باشد كه در ذكاوت سياسي به پاي آن حضرت برسد به اين موارد توجه كنيد:
1- حجت الاسلام محتشمي پور مي‌گويد: يك زماني حضرت امام نجف بود يك نفر از ايران آمد و به دفتر امام نزديك شد. پس از مدتي فهميديم او از سوي ساواك اعزام شده است به امام كه خبر داديم گفت من از قبل اين حدس را زده بودم. گفتيم چگونه او را اخراج كنيم. امام فرمودند او را نگه داريد چرا كه اگر اخراج كرديد ساواك فرد ديگري را مي‌فرستد و مدتي طول مي‌كشد تا ما او را شناسايي كنيم و در اين بين ممكن است اتفاقي بيفتد، شما با حضور و احتياط مي‌كنيد و مشكلي پيش نمي‌آيد.
2- حجت الاسلام دعايي مي‌گويد: سفارشات زيادي از سوي ايران و از طرف علما بخصوص آقايان "منتظري و رفسنجاني " در مورد اينكه امام به نفع سازمان مجاهدين خلق بيانيه‌اي بدهد تا اظهاراتي بكند به بيت امام رسيده بود در دفتر حضرت امام نيز، بعضي ها همين نظر را داشتند بالاخره با اسرار آقايان، حضرت امام پذيرفت كه با دو نفر از فرستادگان اين سازمان (حسين روحاني و ...) ديداري داشته باشد. آنان به نجف آمدند و چندين روز آمدند و با امام صحبت كردند و رفتند در اين مدت فقط يك بار زماني كه حسين روحاني گفت: "مي‌خواهيم مبارزه مسلحانه بكنيم "، امام خيلي كوتاه فرمودند: "اين كار را نكنيد از بين مي‌رويد " و در آخر زماني كه من (محمود دعايي) از امام پرسيدم كه نظرتان چه بود امام فرمودند: "من كتاب هاي اينها را مطالعه كردم، مبناي همه آنها مادي بود و براي اينكه ما را گول بزنند، چند آيه و حديث را هم آوردند ".
3- اسدالله بادامچيان نقل مي‌كند: پس از ماجراي سال 42 كه رژيم شاه تعداد زيادي از طلب و مردم قم را به شهادت رسانيد، من و آقاي عسگر اولادي و بعضي ديگر از آقايان خدمت امام رسيديم و گفتيم مي‌خواهيم براي شهداي حادثه قم در مساجد تهران جلسه بگيريم. حضرت امام فرمودند: "فعلا رژيم شاه عصباني است، اگر اين كار را بكنيد نظاميان شاه مي‌ريزند و عده‌اي را مي‌كشند ".
پس از آن يك رعب بر مردم حاكم مي‌شود و چون آمادگي ندارند پراكنده مي‌شوند. از اين رو در حوالي چهلم شهداي قم ما با ديگر خدمت امام رسيديم كه امام فرمودند: "يك مراسم بگيريد اگر خبري نشد مراسم بعدي تا جايي كه احساس خطر شد آنگاه رها كنيد بگذاريد مردم آماده شوند چون بدون آمادگي مردم كار پيش نمي‌رود ".
4- يك موقع در اواخر دوره جنگ كه فشارها و كمبودها به اوج رسيده بود بعضي از مسئولان وقت كشور اجازه دادند كه با يك عمليات فريب مشكل را كاهش دهيم. از اين رو قضيه مك فارلين پيش آمد و وي با دو هواپيما تجهيزات نظامي در "مهرآباد " فرود آمد، باند منتظري كه فاقد تحليل بود از طريق يك روزنامه لبناني ورود مك فارلين را لو دادند و به زودي در ايران به يك مسئله تبديل شد. بعضي از نمايندگان مجلس كه ادعا مي‌كردند در سياست خيلي مي‌فهمند، نامه‌اي را امضا كردند و وزير خارجه ايران را به مجلس فرا خواندند. خلاصه موضوع به سمتي مي‌رفت كه يك فتنه در داخل بوجود آيد. حضرت امام وارد موضوع شدند و به اين نمايندگان نهيب زدند و با اين مضمون كه من بعضي از شما ها را مي‌شناسم شما قابل ذكر نيستيد و حالا كه كاخ سياه و سفيد به عزا نشسته‌اند شما سر مسئولان ما نهيب مي زنيد و زير سئوال مي‌بريد. بعد ادامه دادند كه يك تار موي كوخ نشينان را به همه كاخ نشينان عوض نمي‌كنيم و اصلا اينها قابل ذكر نيستند. با اين اقدام حضرت امام روند سياسي موضوع در داخل كشور كاملا به كنترل درآمد در حاليكه از آن طرف يك بحران يك ساله در آمريكا در گرفت و شدت آن به حدي بود كه به "ايران گيت " مرسوم گرديد.

حكومت مداري
حضرت امام خميني حكومت را اساس اسلام و مهمترين مبنا براي حفظ و اجراي احكام اسلامي مي‌دانستند از اين رو از منظر امام حفظ جمهوري اسلامي "از نماز و روزه واجب تر " بود.
از اين منظر امام فقه را عرصه احكام الهي براي اداره دنيا از مهد تا لحد مي‌دانست و معتقد بود دو سوم احكام اسلامي سياسي است و آن يك سوم هم نسخه سياسي دارد و در عين حال معتقد بود مجتهدي كه آگاه به زمان و مكان نباشد، بويي از فقه را نچشيده و "علوم معهود در حوزه‌ها " اگر با مقتضيات زمان پيوند نخورد، براي اداره جامعه كفايت نمي‌كند.
در عين حال بعد جلالي و حكومت داراي حضرت امام به گونه‌اي استحكام داشت كه بعضي نادانسته از شان به تصلب تعبير مي‌كردند دفاع جدي و قاطع ايشان از ولايت مطلقه فقيه نشان مي‌داد كه ولايت (در معناي حكومت و ....) چه جايگاهي در چشم و در دل امام داشت اما امام اين همه را براي اسلام مي‌خواست و براي خويش جايگاهي قائل نبود.
يك بار برادر بزرگ‌تر و بزرگوار حضرت امام، مرحوم آيت‌الله پسنديده گلايه كرده بود كه از خمين خودمان به ما (يكي از وابستگان به خانه امام) راي نداده‌اند امام به ملاحت خنديده بود كه "اينكه خيلي خوب است؛ اين بهترين تبليغ براي ماست و نشان مي‌دهد مردم واقعا در راي دادن آزادي دارند و نفع اين پيش از آرايي است كه براي فلاني به صندوق ريخته‌اند ". فرد ديگري از خانواده امام - ظاهرا خانم زهرا مصطفوي - نقل كرده است كه يكي وقتي راجع به استانداري شكايت داشتيم و واقعا هم آن استاندار در شان و انقلاب كشور نبود. حضرت امام هم اين را تائيد مي‌كرد. در عين حال به من گفت: "اين را خودتان به وزير كشور بگوييد اگر صلاح ديد اقدام بكند ". با تعجب گفتم اگر صلاح نديد چي؟‌ گفت به نخست وزير هم بگوييد. گفتم اگر او هم ترتيب اثر نداد؛ فرمودند به رئيس جمهور بگوييد تا به نخست وزير بگويد و او به وزير كشور بگويد. گفتم همين؟ فرمودند: همين. من كه نمي‌توانم در اين كار وزير دخالت كنم.
در واقع ولي فقيه آن حكومتي كه از نظر امام حفظ آن از نماز واجب تر است و عرض آن عرض ولايت رسول الله مي‌باشد و به حدود و شرع قانون اساسي هم محدود نمي‌شود در عين حال به خود اجازه نمي‌دهد كه در كار وزير دخالت كند ولي اين همه در مواردي است كه با اصل نظام ارتباط نداشته باشد و گرنه در آن صورت امام همان بود كه مي‌فرمود:
من با هيچكس عقد اخوت نبستم و با هركس كه از چارچوب نظام و اسلام تجاوز كند برخورد مي‌كنم و اين نمي از دريايي از جلال حضرت امام است كه در اين مجال مختصر آمد.

جمال امام
جلال حضرت امام خميني و تجلي آن حضرت در عالم ماده چشم مردم را تسخير كرده است از اين رو مردم نوعا وقتي امام را مي‌بينند. صلابت امام درايت امام حكومت داري امام اداره بحران‌هاي سخت مواجهه پيروز با دشمنان و اموري از اين قبيل را ملاحظه مي‌كنند. حتي اشعاري كه درباره امام شنيده و تيترهايي كه درباره امام ديده‌اند همه ناظر به صفت جلاليه و اقتدار آن حضرت بوده است اگر چه آن حضرت در اين قالب هم بسيار ديدن دارد و لي اين بخش كوچكي از حقيقت حضرت امام خميني است.
اين نويسنده نيز ناتوان تر از آن است كه به جمال امام راهي داشته باشد در عين حال چاره‌اي جز ورود ناشيانه به اين عرصه ناگفته نيست.

اشك و عبادت امام
كساني كه با امام بوده‌اند مي‌گويند امام اهل بكا بود و اين يكي از خصوصياتي بود كه از دوران نوجواني همراه حضرت امام بود يكي از نگهبانان بيت حضرت امام نقل مي‌كند در نيمه شب صداي گريه‌اي مرا به خود فرا خواند به جستجو پرداختم در گوشه‌اي امام را يافتم كه مانند انساني مار گزيده مي‌نالد و به خويش مي پيچد تا جايي كه من نگران شدم و قتي امام ملتفت حضور من شد گفت: تا جواني عباد كن عبادت هم مال دوره جواني است پير كه شدني نمي‌تواني... يكي از همراهان حضرت امام (حجت الاسلام محمدرضا توسلي) نقل مي‌كند كه امام با اذان از دنيا رفت و در بحراني‌ترين لحظه بيماري كه امام به هيچ چيز واكنش نشان نمي‌داد و بدن او سرم هم قبول نمي‌كرد يك نفر كه از انس امام با نماز آگاه بود. گفت: آقا وقت نماز است امام در آخرين لحظه فقط توانست يك الله اكبر ديگر بگويد و با اين كلام به ملكوت اعلا پيوست.
درباره مردم از امام زياد شنيده‌ايم اين كه فرموده‌اند: مردم ولي نعمت ما هستند و مردم ما از مردم زمان رسول خدا بهترند ولي شايد گمان مي‌رود كه بالاخره امام از نظر سياسي حكومت را از آن مردم مي‌دانست و در همه سكنات در صدد بودند كه حق به حقدار برسد البته اين پر بي راه نمي‌باشد ولي كم لطفي به امام است اين تبيين رابطه امام و مردم را در فيزيك و ماده و مسائل حقوقي حبس مي‌كند و به مسائل معنوي توجه ندارد.
ما وقتي سيره حضرت امام را (نه فقط در دوره‌اي كه رهبر انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بود) مورد مطالعه قرار مي‌دهيم مي‌بينيم كه امام كه جز خدا را نمي‌ديد چطور مي‌توانست به مردم ديد استقلالي داشته باشد
او مردم را عباد خدا مي‌دانست و معتقد بود كه لطف خدا با فقراست از اين رو امام دنبال لطف خدا بود با آن تعبيري كه امام داشت طبعا لطف خدا در همراهي با مردم بود. مگر نه اينكه امام حتي وقتي مي‌خواست رزمندگان اسلام را مورد لطف قرار دهيد مي‌فرمود: من به دست و بازوي شما كه دست خدا بالاي آن سات بوسه مي‌زنم و بر اين بوسه افتخار مي‌كنم. پس موضع امام يك موضع رحماني بود و ربطي به ماده و طبيعت نداشت.
حضرت امام خميني در حدود سال 1324 كه چهل حديث را نوشت در بخشي از آن قلمي كرد بود كه :مهر خدا با فقيران است و براي آن احاديثي را ذكر كرده بود و سپس به نقل از يكي از عرفاي سلف نوشت بود: خداوندا اگر مرا مخير كني كه به جهنم بروم و با فقرا باشم يا به بهشت بروم و با اغنيا باشم من جهنم و فقرا را اختيار مي‌كنم.
البته امام خميني در بندگي براي خويش اختياري قائل نبود ولي به طور مجازي مي‌فرود اگر مختار باشم اين را انتخاب مي‌كنم كنايه از اين كه اختيار خدا اين است كه با فقيران باشيم و در اين خدمتگزاري آنان را ولي نعمت خويش بدانيم و بياييم.

رسيدگي به امور نيازمندان
حضرت امام خميني هيچگاه دارايي فراواني نداشت و ظاهرا چندان هم خوشش نمي‌آمد كه دارا باشد ولي وقتي به مالي مي‌رسيد كه اختيار خرج كردنش را در خود مي‌يافت براي رسيدگي به نيازمندان سر از پا نمي‌شناخت.
يكي از حواريون امام نقل مي‌كند كه يك روز امام با خبر شد كه فلان سيد در نجف گرفتار است از قضا اين سيد نسبت به امام ديد خوبي هم نداشت حضرت امام مرا صدا زد و از زير پتويي كه روي آن نشسته بود، مبلغي به من داد و گفت: اين را مي‌بري و به فلاني مي‌دهي . من بنا گذاشتم كه فردا بروم از قضا فرا آيت الله حاج آقا مصطفي رحلت كرد و طبعا من سرگرم تشييع و تدفين و پذيرايي از مردم شدم و روا نديدم كه امام را ترك كنم و لذا ماندم و پس از تدفين آقا مصطفي مشغول پذيرايي از مردم شدم كه ناگاه متوجه شدم امام مرا فرا مي‌خواند. گريان به نزد امام رفتم و امام فرمودند: رفتي؟ گفتم كجا ؟ گفت همان جايي كه ديروز به تو گفتم. من كه تازه به خود آمده بودم عرض كردم كه حالا چه وقت اين كار است ؟ امام فرمودند: تو كاري نداشته باش همين الان برو. من درعين حال به كار ديگري مشغول شدم. يكباره چشمم به حضرت امام افتاد. امام با اخم خاصي به من نگاه كرد. يعني كه چرا نرفته‌اي. مي‌گويد من رفتم و با زحمت خانه آن سيد روحاني را يافتم در حالي كه در بستر افتاده بود و امكان برخواستن نداشت. من نزد بالين او نشستم و بعد از احوالپرسي گفتم امام اين پول را فرستاده‌اند و عذر خواسته‌اند كه خود نتوانسته‌اند به عيادت و ملاقات شما بيايند. وي در حالي كه سرش به زير افكنده بود و از اين برخورد امام فوق ‌العاده شرمنده شده بود گفت: ‌واي آقاي خميني حتي در شرايطي كه فرزندش از دنيا رفته است ما را فراموش نكرده است.
درباره جمال امام سخن گفتن از نويسنده ‌اي كه خود بهره‌اي از آن همه لطف ندارد آزردن مخاطب است. پس بهتر آنكه قلم دركشيم و لب فرو بنديم "والسلام عليه يوم ولده يوم يموت و يوم يبعث حيا ".
تحليل از: سعدالله زارعي

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا